چهارده معصوم
 

با سلام خدمت دوستان عزیز :

با تشکر از این که به وب من مراجعه کردید امید وارم از این وب خوشتون آمده باشد .

همه این ها را گفتم که بگم رتبه جهانی وب در تاریخ 1391/04/29 به 31442 رسید و رتبه ی ما در ایران به 403 رسید . به نظر شما خوبه یا نه ؟ اما می گویند که پول پول می آورد و من هم می گویم بازدید بازدید می آورد و رتبه رتبه می آورد . به امید روزی که رتبه ما در ایران 2 رقمی و رتبه ی ما در جهان 3 رقمی بشود .

برچسب:, :: ::  نويسنده : مهدی

با سلام خدمت کاربران عزیز روز بهزیستی و تامین اجتماعی مبارک باد.

نه اشتباه کردم نمی دانم چی بگم . اما امید وارم در این روز بهزیستی ها یه کاری بکنند و دست ناتوان ها را بگیرند . می رسیم به تامین اجتماعی . امید وارم که خدماتشون را گسترش بدهند.

گفتم این روز بهونه کنم بعد از یه مدتی یه مطلب ارسال کنیم . آخه من دیگه موضوع برای نوشتن مطلب نداشتم .

حالا کلا روز بهزیستی و تامین اجتماعی خوش باشید .

 ادبیات فارسی (1)                              به نام خدا   معنی و مفاهیم درس چهارم به بعد

درس چهارم صفحه ی 25   

  2- ای عمو جان التماس می کنم به من آب برسان زیرا تو مسئول جان من هستی.( « و» حرف معیّت است و هر دو مصراع مفهوم کنایی دارد)

صفحه ی26                     1- حزین: اندوهگین - دل کباب : دل سوخته ، تشنه       2- زار: نالان، ضعیف  -  به کوچکی من ضعیف و نالان رحم کن زیرا غیر از توکسی مراقب من نیست.      3- ای سکینه مرا بی تاب و بی قرار کردی و من اکنون غیر از اشک آب دیگری سراغ ندارم.    4 -( گل باغ حسین : استعاره از سکینه ) ، ( دو عین : دو چشم ) – ای سکینه من در این دشت غیر از اشک دو چشم آب دیگری سراغ ندارم.5 و 6 و 7 – هر سه بییت موقوف المعانی هستند.    ( میر علم دار: لقب حضزت عبّاس)،( نور دو چشم: کنایه از عزیز بودن)- ( در بیت 7 فرات به دریا تشبیه شده است) معنی: ای علم دار من که مانند نور دو چشمم عزیز هستی و یار و یاور من و از جانم بهتری ؛ مشکی بردار به سوی میدان برو و بگو که حسین با غم و اندوه چنین گفت: آب فرات راکه مانند دریا فراوان است از من دریغ کردید. مگر این آب مهریه ی حضرت زهرا (مادر من ) نیست؟( استفهام تأکیدی). 8- ( شقاوت: بی رحمی،ستم)،( لوا: پرچم)معنی: ای ابن سعد بی رحم وستمگر ظلم و ستم به وسیله ی تو پا بر جا و استوار مانده است( مصراع دوم مفهوم کنایی دارد.)  9و10و11- هر سه بییت موقوف المعانی هستند. (خیرالانام: بهترین مردم . منظور حضرت محمد است.)، ( طومار عصیان سیاه کردن: کنایه از نافرمانی کردن .) معنی: حسین ،فررزند پیامبر و  آن پادشاه بلند مرتبه چنین گفت : به گمان شما اگر چه من گناهکار از فرمان شما سرپیچی کرده ام ، فرزندان من چه گناهی دارند که در کنار آب روان( فرات ) از تشنگی بمیرند؟   12و دو بیت اول صفحه ی 27 موقوف المعانی هستند. ای عباس و ای شجاع ترین پهلوان روی زمین من به تو می گویم برو به حسین آن امام تشنه لبان بگو : اگر آب تمام روی زمین را فرا بگیرد ما جز تیر برنده چیزی به شما نمی دهیم ( کنایه : شما را تیر باران می کنیم.)- مگر این که بیعت یزید را قبول کنید ،آن گاه در این میدان به کودکان تو آب می دهیم.

صفحه ی 27                     بیت 3 – ای خدا چه کار کنم و از خجالت چه بگویم زیرا به کنار فرات رفتم و هنوز تشنه هستم( آب نتوانستم آب بیاورم) 4- یارب چه گونه به برادرم عرض کنم و به آن شاه چه بگویم ؟ قدرت گفتن ندارم (لال بودن زبان : کنایه از نداشتن قدرت بیان) 5- (نور بصر : کنایه از عزیز بودن)،( دیده تر : کنایه از گریان بودن)- عباس عزیزم غم مخور . ای برادر جان چرا گریه می کنی؟ 6- خدای هر دو عالم حق و انتقام مرا از دشمن می گیرد. تو عزیزم از حسین (من) خجالت مکش. 7- (غوطه ور شدن در خون: کنایه ازبه شهادت رسیدن) ای برادر ،وقت آن است که هر دو کشته شویم و از این صحرا یک سره به بهشت سفر کنیم.8- ( بی دست و سر گشتن: کنایه از کشته شدن) بر اثر تیغ تیز و کشنده ی یهود و گروه کافران و ستم دشمنان بی دست و پا در خاک و خون بغلتیم. 9- ( سلاح پوشیدن: کنایه از آماده شدن برای جنگ) آماده ی جنگ شو که وقت ما کم است و قسمت نیست که دیگر به سوی خیمه برگردیم(کشته می شویم)

صفحه ی 28                     1- (ذوالجناح: نام اسب امام حسین(ع)) ،(اهل کین: دشمنان) برادر جان از جا برخیز و اسب مرا بیاور تا برای جهاد با دشمنان سوار شوم. 2- بدان که من و تو یک ساعت دیگر از ظلم و ستم دشمنان امروز با لب تشنه به شهادت می رسیم. 3- (پا در رکاب نهادن : کنایه از :سوار اسب و آماده ی جنگ شدن) (گردون وقار : مانند آسمان متین و باوقار) ای پادشاه بسیار باوقار من سوار اسب شو . امیدوارم جان من امروز در راه تو فدا شود. 4- ( والا تبار : با اصل و نسب بزرگ و والا) خداوندا حسین بر اثر ستم و کینه ی دشمنان یار و یاور ندارد . امیدوارم جان من امروز فدای آن پادشاه با اصل و نسب شود.)5- من آماده ی جنگ می شوم امّا زینب و کلثوم و سایر یتیمان از راست و چپ بر تنهایی من می گریند.( یمین : راست)،( یسار:چپ) 6- چه می شد اگر فاطمه در این صحرای پر شور و غوغا حضور داشت و گرد و غبار از روی حسین پاک می کرد.( کنایه از : پرستاری کردن) 7- (بی عدد:فراوان) - 8 و بیت اول صفحه ی 29 موقوف المعانی - (رشید: خوش قد و قامت)،( دیده ی انجم: آرایه ی تشخیص دارد) ای تو هم دم و سردار سپاه خوش قد وقامت من ، ای کسی که چشم ستارگان مانند تو ندیده اند.- زمان شهادت به تأخیر افتاد . من تحمل ندارم ؛ زیرا شهادت دیر می شود.

صفحه ی29                    2- ای برادر جان علم را پشت سر من مردانه بر پا نگه دار. 3- (علم گردیدن: کنایه از آشکار شدن ، بر پا شدن)،(لوا: پرچم) ،( میدان بلا: میدان جنگ)- وقتی که پرچم پادشاهی و فرمانروایی من بر پا شد در میدان جنگ همراه و یاور من باش.. 4- دشمنان را به قتل برسان(کنایه) و پشت به پشت من با دشمن بجنگ.5- ای برادر جان آن چه را تو بگویی اطاعت می کنم و من با تمام وجود مطیع امر تو هستم. 6- اکنو ن تو با غم واندوه به میدان جنگ برو و کاملاً به خداوند توکّل کن. 7- ( کمر بستن :کنایه ازآماده شدن) آماده ی جنگ شو که وقت ما کم است . به سوی میدان برو که زمان جنگ است.8- ( تیغ گذاشتن: کنایه از حمله کردن و کشتن)،(دو رویه: از دو طرف) من وتوشجاعانه پشت به پشت هم از دو سو بر این کافران حمله کنیم. 9- اگر خدای ناکرده ما را از هم جدا کنند ، دیگر هیچ کدام یکدیگر را نمی بینیم. 10- تا زنده هستم من از تو جدا نمی گردم ، اگر جانم را فدای تو کنم بسیار خوش بخت هستم.( طالع: بخت و اقبال) 11و 12 موقوف المعانی- اگر خدای ناکرده ما را از هم جدا کنندو مرا از تو دور کنند ، - بگو ای برادر جان کجا تو را ببینم و چه گونه از حال تو در این میدان باخبر گردم.؟

صفحه ی 30                      1- وقتی که از من دور افتادی حواست به من باشد و از لشکر بیرون برو و در سمت خیمه دنبالم بگرد. 2- (شمشیر نهادن: کنایه از کشتن)،(صفحه: میدان جنگ) وقتی که من از تو جدا گردم دشمنان را بکش و ان ها را تار و مار کن شاید مرا پیدا کنی.) 3- شاید ووقتی که دنبال من بگردی مرا کشته و در خون غلتیده بیابی و از روی لطف یک لحظه بالا ی سر من توقّف کنی.4و 5 موقوف المعانی اند.- ای برادر و ای نور دو چشم گریانم بیا تا من و تو د ر دم آخر با قلبی اندوهگین با یکدیگر وداع کنیم و از آه سوزناک خود آسمان را ویران کنیم.( اغراق دارد.)،( دل ریش: قلب اندوگین) 6- بگذار تا ما مانند ابری که در بهار می بارد گریه کنیم.زیرا د رزمان وداع حتی از سنگ ناله بر می خیزد. (آرایه های اغراق و تشخیص و تشبیه        د راین بیت وجود دارد.)7- ما هردو غریب هستیم و چه قدر غریبی درد ناک و سخت است . ما از ظلم و ستم دشمن پست می گرییم.( ناکس: پست و ناچیز) مصراع های دیگر این صفحه و چهار مصراع اول صفحه ی 31 موقوف المعانی اند. و هر دو مصراع یک بیت اند.  8 - ( فارغ از نام و ننگ: بی آبرو)- ای قوم بی آبرو شما نام کفر را اسلام نهادید. 9- (عالم ذر : زمان بیعت با خداوند؛ روز الست ؛ هم چنین         حافظ نامه،ج1،ص207   )شما در روز الست شرک به خداوند و دشمنی با پیامبر را پذیرفتید. 10- ای مردم من فرند رسول خدا هستم و حسین سرور و من نوکر اویم.

صفحه ی31                         1- من ذرّه ای از کشته شدن نمی ترسم ، زیرا شهادت ارثی است که از پدرانم به من رسیده است. 2- در این میدان جنگ آن قدر از شما بکشم که خداوند مرا تحسین کند.3- ای مظهر شگفتی ها ای حاکم همه ی حاکمان(ای شاه شاهان) و ای پدر تاج دار من ( ای خلیفه ی مسلمین) و ای مرتضی علی... 4- ( الا مان: در هنگام بلا و مصیبت گفته می شود؛ ای وای) - ای وای ، ای ابن سعد ستم کار اکنون با حمله ی عباس قیامت بر پا شد( اوضاع بسیار آشفته شد). 5- (ظلمت: لشکر کفر)،(مطلع نورین: لقبی برای امام حسین و حضرت عباس)- عباس و حسین ، دو خورشید درخشان از دو طرف به لشکر کفر حمله ور شدند. 6- (امام زمان : امام حسین«ع»)، (جبان: ترسو ها) ای ترسو ها من به شما امر می کنم که یک باره با هم به حسین (ع) حمله کنید. 7- (امیر جهان: ابن سعد)- ای ابن سعد از عباس آن شیر خشمگین دوری و فرار کن. 8- به لشکر کمک کن که نابود شد و روزگار ما سیاه شد(بدبخت شدیم) فرار کن. 9- ای ابن سعد کافر و حیله گر عباس آب را از ما گرفت 10- اگر با یک قطره آب تشنگی اش بر طرف شود دیگر در جنگ با او هیچ یک از ما کافران باقی نمی مانیم.

صفحه ی32                      1- ای سپاهیان که دشمن اسلام هستید دوباره از روی دشمنی حمله کنید و این دو برادر را از یکدیگر جدا کنید. 2- تو آب می نوشی در حالی که امام حسین تشنه است ،به این امر راضی مباش. تو نوکر خوبی هستی و لی این قدر بی وفا مباش. 3- (چو خاک ... : تشبیه و کنایه از تواضع و بندگی )، (آب بر آتش او زدن : کنایه از رفع تشنگی کردن)- اگر دوست خوب هستی مانند خاک راه د ربرابر او تواضع و بندگی کن، یا او را سیر آب کن یا خودت از تشنگی بمیر.4- در هر لحظه خدا را شکر که من خوش اقبالم و برای یاری حسین دست از بدنم جدا شد.5- ای خدا حسین از حال من با خبر نیست. دست چپم قطع شد لا اله الا الله. ( این جمله در مقام تسلیم و گاهی هنگام شدّ ناراحتی گفته می شود.)6- ای حسین که نتیجه ی امید و آرزوی دوستان خود هستی( امید همه ی دوستان به تو است.) ، بیا و به برادر در خون غلتیده ی خود یاری برسان.

درس پنجم(سمک و قطران)

                    راه بی راه: بی راهه – این یکی همچون من می نماید که به لشکر گاه ما می رود: به نظر می رسد کسی مانند من(عیار) باشد که به لشکر گاه ما می رود. – مرا بخواهی کشت : می خواهی مرا بکشی.- مرا به جان امان دهی: مرا نمی کشی.- مرا نام : نام من( رای فک اضافه) – این دشمنی از چه برخاست : چه چییزی باعث دشمنی تو با من شد؟- او را بخواستی بردن: می خواستی او را ببری.-تو در شبروی و عیّاری دستی داری : تو در شب گردی و  راه زنی مهارت داری.-

صفحه ی 39                       از آنِ: متعلق به.- او را بخواه : او را خواستگاری کن.- انگشتری به من داد: کنایه از عهد کردن.- از عهده ی کار من برآید : به تعهد خود نسبت به من عمل کند.- خیانت نیندیشی و نفرمایی و از قول من بیرون نیایی : نه به فکر خیانت باشی و نه به کسی بگویی خیانت کند و با من بد عهدی نکنی . – از دست من بهتر خیزد که از دست قطران: من از قطران بهتر می توانم این کار را انجام دهم.- در دست و پای سمک افتاد: مشغول التماس شد(کنایه)- در کنار گرفت : در آغوش گرفت.-مرا دست باز بند: دست های مرا ببند( را ی فک اضافه)- دار ی در میدان فرو بریم : داری در میدان برپا کنیم.- تا علامتی باشد : درس عبرتی باشد.- تا از آن جا کار بسازیم : به فکر انجام کار باشیم

صفحه ی40                   .شیر آمدی یا روباه: آیا در کار موفق شدی یانه(کنایه) – که باشد که مرا به حیلت بربندد: چه کسی می تواند با نیرنگ مرا اسیر کند.- گفت :«تو دانی»: هر کار که دلت می خواهد بکن.- در حال شراب آوردند: فوراً . . .  .- تا بر آین شادی شراب خوریم: «تا» شبه جمله است) مناسب است که. . . -  به دست توانی آوردن : آیا می توانی به دست بیاوری.-

صفحه ی 41                    تا من ترتیب قطران کنم : من قطران را آماده کنم.در حال آتشک برسید: فوراً ، خیلی زود.- سی غلام بخوان همه سلاح پوشیده و شمشیر ها کشیدده: سی غلام مسلّح و شمشیر به دست صدا بزن.- تا اگر لشکر شبیخون آرند من در میانه نباشم : تا اگر لشکر خورشید شاه شبانه حمله کردند من در این میان نباشم.-  طلا یه : پیشرو سپاه

صفحه ی42                        خورشید شاه به تخت برآمده:  .  .  .  بر تخت نشسته- فرو ماند: حیرت کرد.- از بهر آن که تو گردن مرا بخواستی زدن : به آن دلیل که تو می خواستی گردن مرا بزنی.- من نیز برآن ستیزه که مرا قفا زدند تورا بیاوردم تا داد ایشان از تو بخواهم : من نیز به تلافی آن که به من پشت گردنی زدند تو را آوردم تا حق زدن آن ها را از تو بگیرم( تلا فی را سر تو در آورم.)

درس ششم (خیر و شر)صفحه ی44

                     آهنگ سفر کردند : قصد سفر کردند.- دم نمی زد : سخن نمی گفت.-  صفحه ی45 – بیت 2 – گفت از تشنگی می میرم به من کمک کن و با اندکی آب تشنگی مرل برطرف کن( آتش : استعاره از تشنگی)- بیت 3 - یا با جوان مردی یا در برابر پول مقداری از آن آب زلال و گوارا را به من بده.- بیت 4- گفت برخیز شمشیر و خنجرت را بیاور(کنایه : آماده ی در آوردن چشم من شو) و در برابر مقداری آب برای من بیاور-. بیت5- چشم های روشن و نورانی مرا درآور و تشنگی مرا با ابی گوارا برطرف کن.- شر که چنان دید خنجر را دراورد و به سرعت نزد خیر رفت.( چو باد : تشبیه و کنایه)،(خاک تشنه : استعاره از خیر« به دلیل تواضع و افتادگی»)- به چشمان او خنجر زد و از کور کردن او دچار حسرت و اندوه نشد.( چراغ دوچشم : تشبیه) ،( چراغ : استعاره از چشم)

صفحه ی 46                   بیت 1- چون چشم های خیر را نابینا کرده بود ، بدون این که به او آب داده باشد به راه خود ادامه داد. – بیت2- لباس و وسایل سفر و جواهرات او را برداشت و خیر را که نابینا بود دست خالی رها کرد.- بیت3- چشم نابینای خیر سالم و درست مانند اول شد.

صفحه ی47                     بیت1- من جز یک دختر عزیز ندارم ولی اموال بسیاری دارم.- بیت2- اگر ما و دختر مارا دوست داشته باشی، ما هم تو را از جان بیشتر دوست خواهیم داشت.( چوپان پیشنهاد عروسی خیر با دخترش را مطرح می کند.)- بیت3- آزادانه و بدون اجبار تورا به عنوان داماد بر چنین دختری انتخاب می کنم.-    صفحه ی 48- هر چه از گوسفند و شتر دارم به تو می دهم تا ثروتمند شوی.-

صفحه ی 49                    بیت1 – من آن تشنه ای هستم که جواهراتم را دزدیده ای ،من خوشبخت هستم و تو بدبخت .- تو قصد کشتن من کردی امّا خدا مرا زنده نگه داشت و کسی که از خداوند یاری بخواهد خوش بخت است.- بیت3- بخت و اقبالم پناه گاهی مانند خدا به من داد و اکنون مرا به پادشاهی رساند.( در مصراع اول « دولت» نهاد است و «م» در «اینکم» متمم است.)- بیت4- بدا به حال تو که بد ذات هستیو برای هلاکت دیگران اقدام کرده ای امّا جان سالم به در نخواهی برد.

صفحه ی 50                     بیت1- گفت: اگر چه من بد کرده ام ،توامان بده  و به بدی های من توجّه نکن زیرا من این کار ها را مناسب نام و به پیروی از ذات و طبیعت خود کرده ام.- بیت2- گفت اگر چه خیر جز به خوبی و خیر نمی اندیشد ؛ امّا تو شر هستی و جز شر و بدی از تو سر نمی زند.

              بیت3- لباس های او را گشت و آن دو گوهر را که در میان کمر بند خود پنهان کرده بود پیدا کرد.( تن : مجازاً به معنای لباس است.)، ( تعبیه کردن: جاسازی کردن، قرار دادن)- بیت4- آمد و آن ها را نزد خیر آمد و گفت جواهرات به صاحب اصلی خود برگشت.( گوهر1: جواهر- گوهر2: خیر)،( دو کلمه ی گوهر با هم جناس دارند.)

درس هفتم صفحه ی 52

                       بیت 1-بقالی یک طوطی خوش آواز و سبزرنگ و سخن گو داشت. – بیت2- نگهبان دکان بود و با همهی مشتری ها شوخی می کرد.- (بودی=بود)بیت3- در گفت و گو با انسان ها توانا بود و در آواز طوطیان هم مهارت داشت.(بدی:مخفّف بودی=بود)،(خطاب: گفت و گو)،( ناطق: سخن گو)- بیت4- از بالای دکان پرید و به طرف دیگری گریختو شیشه های روغن گل را ریخت.-اربابش از خانه آمد و بی خبر مانند بزرگان در دکان نشست.(فارغ: بی خبر)، (وَش: مثل و مانند؛ از ادات تشبیه است) -بیت5- دیدکه دکان پر روغن و لباس هایش چرب است و بر سر طوطی زد و طوطی از آن ضربه کل شد..(ضرب:ضربه)- بیت6- طوطی چند روزی سخن نگفت و بقّال از پشیمانی آه می کشید(کنایه از حسرت خوردن)،(«ک »در «روزک» نشانه ی تصغیر است)

 صفحه ی 53              بیت1- ریش خود را می کند و می گفت افسوس که نعمت و ثروت از من پنهان شد و از دستم رفت.(آفتاب نعمت: استعاره از طوطی. هم چنین می توان نعمت را به آفتاب تشبیه کرد)- بیت2- ای کاش آن زمان که من بر سر آن طوطی خوش زبان زدم،دستم شکسته بود.- بیت3 – به هر درویش هدیه و صدقه می داد تا مگر طوطی اش به سخن بیاید.- بیت4و5 موقوف المعانی هستند.- بعد از سه روز وسه شب با حیرت و اندوه و ناامیدی بر در دکان نشسته بود و ...        (          توضیحات کتاب)- بیت6 و 7 موقوف ... - گدایی که سراو مانند پشت کاسه و تشت کاملا ً صاف بود از آن جا می گذشت.(سر گدا به پشت تاس و تشت تشبیه شده است.)طوطی بلا فاصله به حرف آمد و درویش را صدا زد وبه او گفت ... ای کل تو چرا(به گروه کل ها در آمده ای) کل شده ای ؟ مگر تو هم مانند من از شیشه روغن بر زمین ریخته ای ؟ بیت8همه ی مردم را از این نوع مقایسه خنده گرفت ؛ زیرا او درویش(گدا) را مانند خود پنداشت. بیت9- (         توضیحات کتاب)بیت10- (          توضیحات کتاب) - بیت12،13و14 و مصراع دوم بیت (10)نیز هر کدام یک تمثیل برای موضوع مصراع اول بیت(10) هستند.- یبت12 – هر دو نوع زنبور از یک محل غذا خوردند امّا در بدن یک نوع زهر ودر بدن نوع دیگر عسل  به وجود می آید-بیت13- هر دو نوع آهو مانند هم آب و علف می خورند امّا در بدن یک نوع فضولات ودر بدن یک نوع مشک خالص تولید می شود.- بیت14- هر دو نوع نی از یک آبشخور آب خوردند امّا یک نوع خالی و بی حاصل می ماند و نوع دیگر پر از شکر می شود. – صفحه ی 54- بیت1- صد هزاران چیز مانند این ها را ببین و بدان که میان آن ها تفاوت فراوانی هست.( هفتاد ساله راه: کنایه از بسیاری تفاوت)- بیت 2- چون انسان های شیطان صفت فراوانی با ظاهری هم چون انسان های دیگر هستند ، پس باید مواظب باشی و با هر گسی دوست نشوی.( ابلیس:استعاره از انسان های بد ذات)،(دست دادن : کنایه از دوست شدن)

درس هشتم                      صفحه ی 60- تا کمر کش خیابان: تا میانه ی ... ---  فکلی و کراواتی ( کنایه از کسانی که به آرایش مو و وضع ظاهری خود را به رخ دیگران می کشند) ----- درد دل می کنند ، سیاست می بافند: مشکلاتشان را برای هم مطرح می کنند و حرف های سیاسی می زنند--- به قول اخوان( منظور مهدی اخوان ثالث، شاعر معاصر است)صفحه ی 61- موجب می شدند که قلب ها تند تر بزد: هیجان بیشتری ایجاد می کردند.---- روپوش مزیّن به لکّه های خون : روپوشی که با لکه های خون تزیین شده ( خون آلود است)—صفحه ی 62-آن چه در دوران ما روی می دهد شعر عظیمی است و قالب شعر برایش برازنده تر است: وقایع دوران ما پر از شور و احساس است و بهتر است آن را شعر نامید.(وقایع دوران به شعر تشبیه شده است)--- کوشش شده در تاریخ گمشان کنند: سعی کرده اند نام آن ها را از تاریخ محو کنند .(تا مردم آن ها را نشناسند و از آن ها سر مشق نگیرند.)—صفحه ی 63-این به آن نشان که .  .  . : این حرف ها به زودی به اثبات خواهد رسید.-----بسیار گل ها خواهند شکفت: زيبايي ها و انديشه هايي كه بعد از پيروزي انقلاب و در سايه ي آزادي به وجود مي آيد .---- خود را به قطار رسانیدند : به صف مردم پیوستند.(قطار: استعاره از مردم تظاهر کننده)--- هرم نفس مردم گرمشان کرد:حرف های محبت آمیز و شعار های مردم بر آن ها تأثیر کرد و به آن ها نیرو داد.----- دیدیم حکومت چه طور به گل ها دهن کجی کرد:حکومت چه گونه احساسات مردم را به تمسخر گرفت.------گل های اندیشه و تفکّر خرمن خرمن بشکفد: اندیشه هاي بسیار ي شکوفا شوند.( اندیشه و تفکّر ابتدا به گل و سپس به خرمن تشبیه شده است.)---قلبشان هم چنان با قلب مردم بتپد: همچنان با مردم هم صدا و هم دل باشند.----- دل سرد: نا امید.----- جهت مبارزه را متشکّل کرده و قوام بخشیده: مسیر مبارزه را سازمان دهی کرده و نیرو بخشیده.----- صفحه ی 64- بذر آسیب پذیر: استعاره از انقلاب اسلامی ----- با خون خود آبیاری کردهاند: با خون خود آن را پرورش داده اند.----- آب پاک و نور و هوای سالم: استعاره از ارزش های دینی و انسانی و اجتماعی.---- تا درختی سایه گستر گردد: تاگسترش یابدو به همه سود برساند.----- ابیات :  با ظلم و ستم به مبارزه برخاسته ایم و با خون خود نشانه های آزادی را آشکار ساخته ایم – سراغ ما را از باد سحر -که نشان آزادگی است - بگیرید؛ زیرا ما با تمام وجود در باد سحر(آزادی و آزادگی ) آمیخته شده ایم.( دیو سیاه شب: استعاره از ظلم و ستم)،(فلق: سرخی آسمان هنگام طلوع خورشید)،(باد سحرو نفس صبح: نماد و مظهر آزادی و آزادگی)،(باده ی خون: خون به شراب تشبیه شده است)

صفحه ی 65                      ظلم و ستم ادامه داشت /و خوبی ها از بین رفته بود/مردم اندوهگین بودند/و زمانه ی حکومت ظلم و ستم بود/هر انسان مبارزی/مانند حرفی که روی آن خط کشیده باشند / در این جامعه ناشناخته بود/اگر چه گاهی یک مبارز/ قوانین و دستورات حکومت را /نادیده می گرفت و خود از بین می رفت/ امّا باز در آن حکومت استبدادی/نیرو ها و عوامل حکومت/ آثارفکر و اندیشه ی آن مبارز را از بین می بردند/ نا گهان آثار انقلاب از مشرق زمین (ایران) ظاهر شد و خون شهیدان/ انقلابی به پا کرد/امام خمینی از ایران قیام کرد/ و انقلابی به پا کرد و اوضاع را تغییر داد.( شب، ستاره ، شهاب،پاک کن ،ابر تیره، خورشیدوآسمان در این شعر نماد و استعاره هستند.) ، (دفتر آسمان، هر ستاره /حرف خط خورده ای تارو صفحه ی آسمان: تشبیه هستند.)

درس نهم                       صفحه ی 70- توبه ناگاه دلت می لرزد: نا گاه دچار اظطراب می شوی.-----سکان دارها: قایق رانان-----همه چیز را وارسی می کنند:از همه چیز با دقت بازدید می کنند.-----شناور ها: کشتی ها—  صفحه ی 71--اشیا گنجینه هایی از رازهای شگفت خلقت هستند:(تشبیه دارد)همه ی چیز ها پر از اسرار آفرینش است.----دریادلان صف شکن: دلاوران پیروز-----یارا:توانایی----این جا آیینه ی تجلّی همه ی تاریخ است:(تشبیه) این جا مانند آیینه ای است که دوباره تاریخ را به ما نشان می دهد.----آکنده:پر----آفتاب فتح در سینه ی مؤمنین درخششی عجیب دارد: مؤمنین به پیروزی بسیار امیدوارند.-----خط را گشودند: خط مقدم دشمن را فتح کردند و پیروز شدند.—صفحه ی 72--خیل قایق ها: انبوه قایق ها---وسعت جبهه ی فتح را به سوی فتوحات آینده می گشایند: این پیروزی را مقدّمه ای برای پیروزی های آینده می سازند.-----سردم دار:رهبر،پیش رو(مقصود، رزمندگان اسلام )----طلبه ی جوانی با یک بلند گوی دستی هم چون وجدان جمع:(تشبیه)نیرویی درونی که به سوی خوبی فرا می خواند.---صفحه ی 73—با یاد خدا معطّر می کند: با یاد خدا شادی و طراوت می بخشد.----معرکه ی قلوب:(تشبیه)----تمثیل وفاداری:مظهرو نشانه ی وفاداری----کوهی از آتش : استعاره از بولدوزر-----معنای خاک ریز: مفهوم و ارزش واقعی خاک ریز----مظهر فقر مخلوق در برابر غَنای خالق:نماد ونشانه ی نیاز بنده در برابر بی نیازی خداوند.----- تا با خاک انس نگیری راهی به مراتب قرب نداری: تا افتاده و متواضع نشوی به خدا نزدیک نمی شوی.--- بنیان : پایه و اساس

شعر صفحه ی 75                     پسرم از من می پرسد : تو چرا می جنگی؟( سؤال و جواب جا به جا شده است)/ من در حالی که برای رفتن به جبهه آماده می شوم(کنایه)/ و مادرم هم با آب و آیینه و قرآن آماده ی بدرقه و خدا حافظی با من است(کنایه) مرا امیدوار می سازد/دوباره پسرم می پرسد:تو چرا می جنگی؟ من با تمام وجود و از صمیم قلب پاسخ می دهم : تا دشمن آیمان و آزادی را از تو نگیرد.(چراغ : نماد و استعاره از ایمان و آزادی)

درس دوازدهم(صفحه ی 94)

                    بیت 1- رایت عشق:تشبیه عشق به رایت(پرچم) – جهان گیر: مجنون – مه: استعاره از چهره(منظور زیبایی لیلی است) – آسمان گیر: کنایه از مشهور شدن و در همه جا پیچیدن---- بیت2- بخت از درمان او نا امید شد و پدرش نیز از درمان عشق او عاجز شد.( به بخت تشخیص داده است.)،( منظور ازکار، عشق است.)،(دل برداشتن: کنایه از نا امید شدن)--- بیت3- خویشان همه با او هم دردی می کردند و به فکر چاره ی کار او بودند.--- بیت4- وقتی ناتوانی پدرش را در درمان مجنون دیدند،برای چاره گری به گفت و گو پرداختند..--- بیت5 – همه با هم گفتند که به وسیله ی کعبه این مشکل حل می شود.(گشاده کردد این در: کنایه از حل شدن مشکل.)---

صفحه ی 95                   بیت1- کعبه محل بر آوردن حاجت همه ی مردم جهان و قبله ی همه ی موجودات زمین و آسمان است.( جهان،زمین و آسمان: مجاز و به معنای مردم و موجودات زمین و آسمان است)--- بیت2- محمل آراست: کنایه از آماده ی سفر شد.)--- بیت 3- فرزند عزیزش را با زحمت بسیار و مانند ماهی در کجاوه نشاند.(مجنون را به ماه تشبیه کرده .)--- بیت4- با دلی پر از غم به سوی کعبه آمد و (            توضیحات کتاب)بیت5- گفت ای فرند این جا جای غفلت و سر گرمی نیست؛ زودباش که جای حل کردن مشکلا ت است.—بیت6- بگو خدایا مرا از این کار های بیهوده(عشق)نجات بده.— بیت7- مرا نجات بده که گرفتار عشق شده ام و از بلای عشق رها کن.—بیت8- مجنون وقتی که سخن عشق را شنید ، ابتدا گریست ،سپس خندید..—بیت9- مانند ماری که حلقه زده بود (کنایه از سرعت) از جای جست و حلقه ی در کعبه را گرفت.(زلف: استعاره از زنجیر در)—بیت10- در حالی که حلقه ی در را در آغوش گرفته بود می گفت امروز من مانند این حلقه به در کعبه متوسّل شده ام.( حلقه در بر: قید است.)( مصراع دوم کنایه از متوسّل شدن است.)

             بیت 11- به من می گویند از عشق دست بردار؛ امّا این راه و رسم عاشقی و آشنایی نیست.—بیت12- سرشت و طبیعت من با عشق پرورش یافته است ؛ امیدوارم که سرنوشت و عاقبتی جز عشق و عاشقی نداشته باشم.—بیت13و اول صفحه ی96 موقوف المعانی- خداوندا تورا به حقیقت خداوندی و سپس به پادشاهی و تسلّط کاملت بر جهان قسم می دهم که(بیت 1 صفحه ی96) از عشق مرا به آن مقامی برسان که آوازه ی عشق من باقی بماند اگر چه من در این دنیا نمانم.(«او» در اول مراع دوم به عشق بر می گردد.)— بیت2- اگر چه از عشق سرمست و از خود بی خبر هستم امّا باز هم از این عاشق ترم کن.(عشق به شراب تشبیه شده)،(«م» در فعلِ(کنم)؛ مفعول است.) -- بیت3- هر چه از عمر من باقی مانده بگیر و بر عمر لیلی بیفزا.( نشانه ی از خود گذشتگی مجنون است.)—بیت4- پدرش به حرف های او گوش می داد؛ ولی وقتی این سخن را از مجنون شنید ،ساکت شد.--- بیت5- فهمید که خیلی گرفتار عشق است و درد او درمان پذیر نیست.

درس سیزدهم (صفحه ی 97)

بیت1- در مغرب خورشید به صورت سینه خیز پشت کوه ها پنهان می شد(آرایه ی تشخیص دارد.) __ بیت 2- آفتاب زرد رنگ غروب مانند گردی زعفران رنگ بر روی نیزه ها و سربازان نیزه دار پاشیده می شد.(گرد زعفران رنگ : استعاره از نورزرد رنگ خورشید) « این دو بیت بیانگر آغاز جنگی خونین است»

صفحه ی  98__ بیت 1- سر های خون آلود بر اثر ضربه ی سم اسب هامانند گویی خونین بر روی خاک می چرخید.( تشبیه سر به گوی)__ بیت2 – بر اثر حرکت و ضربه ی برق آسای شمشیر ها دست ها از بدن و سپرها جدا می شد و بر زمین می افتاد. __ بیت3- روشنایی روز در تاریکی شب ناپدید می شد( شب جای روز را می گرفت)« دامن شب ، روی روشن روز: هر  دو استعاره از نوع تشخیص»__ بیت4- شکوه و درخشش حکومت خوارزمشاهیان در آن شب تاریک در حال محو شدن بود (کنایه از این که:حکومت خوارزمشاهیان رو به زوال بود)« خرگه : سراپرده ،چادر بزرگ پادشاهی»__ بیت 5- اگر امشب (سلطان جلاالدین) یک لحظه دیر تر اقدام کند ، صبح فردا تمام ایرانیان کشته خواهند شد( جهان: مجاز از مردم ایران)،( در خون نشستن : کنایه از کشته شدن)__ بیت6- تمام سرزمین ایران باستانی(حد فاصل بین رود سند تا جیحون« مجازاً : مردم ایران») گرفتار فتنه و شرّ مغولان خواهند شد.( آتش: استعاره از فتنه و آشوب- ترک : قوم مغول- تازیک: غیرترک به ویژه ایرانی ) __ بیت 7- در سرخی غروب آسمان تصویری از کشتار مردم ایران را مشاهده کرد.__ بیت8_ هم چنین در آن سرخی غروب آسمان پایان عمر خود را فرا رسیده دانست.( دریای خون : استعاره از شفق – مصراع دوم کنایه است) __ بیت9- کسی نفهمید که (جلاالدین ) در آن لحظه چه فکری کرد که گریه کرد(مصراع دوم ،کنایه از گریه کردن) __ بیت10- مانند آتش( کنایه از سرعت و ویرانگری)  به سپاه دشمن حمله کرد و حتی از آتش هم نابود کننده تر و سریع تر حمله کرد.

  صفحه ی 99  بیت1- در آن میدان جنگ که تیر و شمششیر مانند باران بر سر مردان فرود می آمد انگار جلال ا لدّین در صحرای محشر حرکت می کرد( شام رستاخیز : استعاره از میدان جنگ) __ بیت2- جلال ا لدین در آن میدان جنگ که مانند دریای از خون شده بود و در آن صحرای تاریک به دنبال چنگیز خان می کشت تا سر از بدن او جدا کند.( دریای خون : استعاره از میدان جنگ ) __بیت 3- جلال ا لدین در میان آن لشکر انبوه با آن شمشیر تیز و کشنده ی خود مانند مرگ به زندگی آنان پایان می داد. __ بیت4- ولی هر چه از آن انبوه دشمن کشته می شد چندین نفر دیگر جای آنان را می گرفتند (سربازان دشمن تمام شدنی نبودند)« برگ:استعاره از سربازان دشمن – مصراع دوم ،هم استعاره ؛هم کنایه»

           بیت5- ستاره های زیادی در میان امواج رودخانه رقص مرگ می کردند(کنایه از:دست و پا زدن در هنگام مرگ ؛آرایه ی تشخیص)__ بیت6- در رود سند امواج بزرگ مانند کوه یکی پس از دیگری بر روی یک دیگر می غلتیدند.(تشبیه امواج به کوه)__بیت7- رود سند پر خروش وعمیق ووسیع و کف آلود بود و تاریکی را می شکافت و به حرکت خود ادامه می داد.( درمصراع  اوّل چهار صفت برای رود ذکر کرده است)__بیت8_ از هر موج این رود خانه خروشان رنج و آزار زیادی به جلال الدّین وارد می شد.( سد ّروان: استعاره از رود سند- نیش در چشم رفتن : کنایه )__بیت9- از چهره ی جلال الدین اشک جاری بود و او اساس زندگی خود را نابود شده می دانست(مرگ خود را پیش بینی می کرد؛هم چنین با توجه به ابیات بعد ،این معنی را می توان دریافت که او راه نجات خود را در گذر از آب می دید.«ایهام»)__بیت10- با دیدن آن امواج لرزان و سفید رنگ اندیشه های تازه ای در سر می پروراند:(امواج هم از نظر لرزان بودن و هم از نظر رنگ سفید به جیوه تشبیه شده است- سیماب : جیوه)

 صفحه ی100         بیت1و2-  اگر امشب زنان و کودکان را از ترس ننگ و بدنامی در رود سند بیندازم- در صورتی که فردا در جنگ پیروز نشوم می توانم از راه دریا فرار کنم.__ بیت3و4- و از آن سوی دریا سربازانی مسلّح و تیر انداز به یاری بطلبم و این قوم مغول را مجازات سختی کنم و با شمشیر زندگی آنان را نابود کنم( دمار کشیدن : کنایه از مجازات سخت- غولان : استعاره از مغول ها- مصراع دوم هم کنایه است) __ بیت4و5- اکنون زمان آن فرارسیده است که باید فرزند و زن را در راه حفظ ممکت فدا کرد – و در مقابل دشمنان به شدت پایداری کرد و با آنان جنگید و وطن را از دست دشمن نجات داد.( اهریمن: شیطان،استعاره از قوم مغول)__ بیت7و8- سپس یکی یکی کودکان را صدا زد و از روی خشم و ناراحتی نگاخی به آسمان کرد(مصراع دوم : کنایه از نارضایتی از سر نوشت)- ابتدا به حال آنان گریست سپس آنان را به رودخانه انداخت( دریا: مجازاً رودخانه- مصراع اول بیت دوم کنایه از گریستن)__ بیت9و10- جلال الدّین خطاب به رود سند: ای موج بزرگ و کف آلود دهان خود را از روی خشم باز کن و این کودکان را بگیر( جان بخشی «تشخیص» برای رود) و ای رود سند با نابود کردن فرزندانم این فتنه را که مانند درد بی درمانی است پایان بده.(اژدها: استعاره از رود سند.- درد بی درمان : استعاره از فتنه ی مغولان)

 صفحه ی 101         بیت1و2- وقتی زنان کودکان خود را در آب افتاده دیدند ، مانند موهایشان از ناراحتی بر خود پیچیدند(تشبیه)- وبر اثر آن درد و اندوه سنگین بدون اجازه ی شاه(جلال الدّین) مانند ماهی خود را در آب انداختند(تشبیه- دهان آب : استعاره « از نوع جان بخشی »)__ بیت2و3- یک شبانه روز با لشکری اندک تعداد زیادی از سربازان مغول را به هلاکت افکند(مصراع دوم :کنایه)- و هنگامی که لشکر مغول او را محاصره کردن ،اسب تند رو خود را مانند یک کشتی در رودخانه افکند.(تشبیه) __ بیت5و6- وقتی که (جلال الدّین)پس از آن جنگ دشوار به آسانی از رود سند عبور کرد، (تضاد،بین دشوار و آسان _دریای بی پایاب:دریای عمیق ؛استعاره از رود سند) – چنگیزبه یاران و فرزدان خود چنین گفت که اگرقرار است فرزند داشته باشی باید این گونه باشد(مانند جلال الدّین) __ بیت7و8- آری آنان که پیش از این در این سرزمین بودند ،این گونه در مقابل دشمنان ایستادگی کردند.( ترک و تازی : مجازاً دشمنان متجاوز) – من به این دلیل این داستان را گفتم که تو امروز قدر این سرزمین را بدانی و آن را خوار نشماری.__بیت9و10- برای نگه داری از هر وجب خاک این کشور بزرگان زیادی کشته شده اند( سرها: بزرگان )- و خدا می داند که چه پادشاهان بزرگی از روی عشق و سرمستی خود را فدای این آب و خاک کرده اند(مستی: عشق – افسر: تاج؛مجازاً،شاهان تاج دار)

درس چهاردهم(صفحه ی105)                                                                                                                                                    

           آگاه باش که انسان های بی هنر( بدون فضیلت و برتری) همیشه بی سو د وبی فایده اند،مانند مغیلا ن(گیاه خار شتری) که بوته دارد امّا سایه ندارد: بنا بر این این گونه افراد نه برای خود مفید هستند نه برای دیگران ؛ پس سعی کن که اگر چه با اصل و نسب هستی ،فضیلت و شخصیّت هم داشته باشی،زیرا فضیلت و شخصیّت ( اصالت اکتسابی) از اصل و نسب و نژاد بهتر است؛ همان گونه که گفته اند: بزرگی به عقل و دانش وابسته است نه به نژاد و اصل و نسب.((بزرگی خرد و دانش راست: « را » ، در این جمله نشانه ی اختصاص است.)) اگر انسان همراه با اصل و نسب ، فضیلت و شخصیّت ( اصالت اکتسابی ) نداشته باشد شایسته ی هم نشینی با هیچ کس نیست((صحبت هیچ کس را:  « را » حرف اضافه ،به معنی برای)) و تو در هر کس که این دو گوهر (اصل و نسب وفضیلت) رایافتی با او دوست شو(( در وی چنگ زن: کنایه است و به معنی متوسّل شدن و دوست شدن)) و او را رها مکن زیرا او برای همه مفید است.(( وی همه را: « را » حرف اضافه ،به معنی برای)). و بدان که سخن گفتن بهترین هنر است ؛زیرا ( که : زیرا) پروردگار -که شکوه او بزرگ است- انسان را ازهمه ی آفریده ها بهتر آفرید. و انسان به ده درجه ورتبه که در وجود اوست بر دیگر جانوران برتری یافت: پنج رتبه باطنی و درونی است و پنج رتبه ظاهری: امّا پنج رتبه ی درونی مانند تفکّر و یاد گرفتن و تخیّل کردن و تشخیص و سخن گفتن است. و پنج رتبه ی ظاهری مانند شنوایی و بینایی و بویایی و لامسه (بساوایی) و چشایی است و از همه ی این ها جانوران دیگر هم دارند ولی نه به این صورتی که انسان ها دارند.( هم چنین       توضیحات کتاب) پس انسان به این دلیل، .  .  .

صفحه ی 106-         بر جانورا ن دیگر مسلّط شد (برتری یافت) . و چون این مطلب را درک کردی ، زبان را به خوبی و آموختن هنر(فضیلت سخن خوب) عادت بدهو زبان را جز به گفتن خوبی عادت مده که(زیرا) زبان تو همیشه همان را می گوید که آن را به آن سخن عادت داده باشی،زیرا گفته اند که : هرکه خوش زبان تر ( شیرین گفتار تر ) باشد دوستان بیشتری دارد. و با همه ی هنر هاد سعی کن که سخن به جا و مناسب بگویی که(زیرا) سخن بی جا اگر چه ظاهراً خوب باشد ،زشت و ناخوشایند به نظر می رسد . (نماید : به نظر می رسد)، و از سخن بی فایده دوری کن که سخن بی فایده سراسر زیان است و نگفتن سخنی که دروغ به نظر برسد و نشانی از فضیلت و دانش نداشته باشدبهتر است.

صفحه ی 107-      بیت1-  شنیدم که یک روز صبح زود شخص حریصی نزد خوارزم شاه رفت.( پگاه: صبح زود)___ بیت 2- تا خوارزمشاه را دید تعظیم کرد و پس از آن در مقابل او سجده کرد.( «ش» د ر«دیدش» نقش مفعولی دارد)،(دوتا گشت و ...: کنایه از تعظیم کردن)،(روی بر خاک مالیدن : کنایه از تعظیم کردن)___ بیت3 - پسرش به او گفت ای پدر شهرت طلب مسأله ای از تو می پرسم پاسخ آن را بگو.(«ش» د ر«گفتش»متمّم است: به او)،(نام جوی : شهرت طلب)؛(«ت»در «مشکلت»متمّم است:از تو)__ بیت4- آ یا تو نگفتی که قبله به سمت حجاز است،پس چرا امروز از این سو نماز کزدی(کنایه : چرا در مقابل خوارزمشاه رکوع و سجود کردی)،( نماز : در ادب فارسی به معنی تعظیم و رکوع کردن است).___ بیت 5- از نفس زیاده خواه و شهوت پرست خود اطاعت مکن ؛زیرا هر لحظه هوای قبله و معبودی دیگر دارد.( نفس تو را بنده و خوار می سازد)

صفحه ی 108    بیت1- روزی جوانی از پیری چنین پرسید که با حالت پیری زندگی و عمر را چه گونه می گذرانی؟__ بیت 2 – پیر گفت : در این کتاب زندگانی نکات پیچیده ای وجود دارد که معنی آن ها را جز در زمان پیری نمی فهمی.__ بیت 3- بهتر است که تو از توانایی های خود سخن بگویی ؛چرا از پیری که دوره ی ضعف و ناتوانی است سؤال می کنی؟__ بیت4- قدر جوانی را بدان ؛زیرا جوانی مانند مرغ زیبایی است که در قفس تن نمی ماند.(جوانی پایدار نیست)،( مرغ زیبا : استعاره از جوانی)،(خانه ی استخوانی : استعاره از جسم) __ بیت5- سرمایه ای را که من رایگان ازدست دادم(قدرش را ندنانستم) تو اگر می توانی به رایگان از دست مده و قدرش را بدان.(متاع: استعاره از جوانی) __ بیت6- هر چه من در مقابل زندگی غرور و تکبّر نشان دادم و به آن بی اعتنایی کردم او بیشتر غرور و بی اعتنایی کرد.__ روزگا ر به این دلیل گنج جوانی مر ا از من ربود که در زمان جوانی در غفلت به سر بردم(قدر آن را ندانستم و استفاده ی درستی از آن ایام نکردم).(گنج : استعاره از جوانی)،(دزد گیتی: روزگار به دزد تشبیه شده است،اضافه ی تشبیهی)،( در خواب بودن : کنایه از غفلت)

معنی دو بیت پایانی درس صفحه ی 109       1- با افراد بد هم نشینی مکن ،زیرا هم نشینی با بدان ،هر چند که پاک باشی تو را آلوده می کند.          2- ( این بیت برای بیت اوّل تمثیل(یک نمونه) است .) همان طور که آفتاب به این بزرگی و درخشندگی را یگ لکّه ی ابر تیره می پوشاند .(بدان هم با تو همان می کنند و نیکی های تو را می پوشانند.)

درس پانزدهم ،صفحه ی 113

             منعکس می گردد: نمایان می شود.- معنویّت فرع و روبنای زندگی اوست: در زندگی مادی او معنویت اصل نیست. – معنویت کمال مطلوب و غایت و نهایت زندگی اوست: معنویت هدف نهایی زندگی اوست.- به هیج روی : به هیچ وجه.- افراط و تفریط( متضاد هستند): زیاده زوی و کوتاهی در کاری.- مصون: محفوظ-  صفحه ی114- تن را عَرضه کند: تن را نمایش دهد.- لباس می پوشد تا خود را بپوشد: . . . تا خود را حفظ کند.- حریم: جای امن – لباس پوست دوم انسان نیست،خانه ی اول اوست: لباس مانند پوست بدن نیست که آن را به نمایش بگذارد بلکه مانند اولین خانه ای است که انسان را حفظ می کند.- لباس انسان پرچم کشور وجود اوست: لباس انسان مانند پرچم نشانه ی هویّت، فرهنگ و اَصالت اوست.-           مادام که: تا وقتی که  - صفحه ی 115 -  تجمّل: خود آرایی،خود نمایی - من از میان برود و ما ایجاد شود: غرور و توجه به خود را فراموش کنیم و به منافع جمعی بیندیشیم.-             یک من مشخّص و انگشت نما بسازد:از نظر ظاهر یک شخصیّت متفاوت و مورد توجه همه بسازد. – نه در غم جامعه که در غم خویش است: ...که :بلکه. . . – فریفتند: فریب دادند.- برازنده: شایسته،مناسب.- تارو پود: رشته های عمودی و افقی پارچه و . . .  – عریض و طویل: بزرگ و وسیع.- صفحه ی 116-  تصدیق کرد : تأیید کرد و پذیرفت.- موهوم : خیالی.- مسرّت: شادمانی.- صفحه ی 117- معنی اشعار—نیرو و قدرت غرب از علم و دانش است و ار علم و دانش به ترقّی و پیشرفت رسیده است.(آتش : استعاره از علم و فن)-ای جوان شاد و با نشاط،برای کسب علم وفن باید فکر و اندیشه داشته باشی و نیازی به داشتن لباس و ظاهری مانند آن ها نیست.

در شانزذهم صفحه ی 119

             هر دو یکدیگر را در آغوش می کشند: هر دو خیلی به هم نزدیک و با یکدیگر آمیخته اند.- --  صفحه ی 120- جلوه گاه هنر اسلامی تلقّی شوند: محلّ نمایش هنر اسلا می به حساب آیند.- از همان شوق مقدسی گرم بوده اند که استادان رنسانس را مشتعل می داشته است: مانند استادان دوره ی رنسانس سر شار از عشق خدمت به خداوند بوده است.( منظور از شوق مقدّس : عشق خدمت به خداوند و ایمان است.)،(مشتعل: شعله ور، مقصود انگیزه و میل به کار است)

درس هفدهم صفحه ی 124

             زنگ نقاشی دوست داشتنی و راحت بود،گرفته(بی روح) نبودوجدی برگزار نمی شد و خنده در آن جایز بود،معلم صمیمی بود و دو رو نبود(صورتک:نقاب؛ ماسک)--- در آن دستی نازک داشت و  .  .  . : مهارت داشت.- تصویر سازی اش زیبا بود ورنگ را هنرمندانه و زیبا به کار می برد.  تصویر آدم در نقشه اش نبود و بهتر که نبود در نقاشی های پر پیچ و خم عرفانی اسلامی آدم جایی نداشت.--- معلّم مرغان را .  .  .  واضح می کشید و گوزن را به زیبایی رسم می کرد و خرگوش را با مهارت ترسیم می نمود وطرح اولیه ی سگ را  به راحتی نقش می کرد امّا در طرّاحی اولیه ی اسب مشکل داشت و من از اسب کشیدن معلّم داستانی به یاد دارم.- صفحه ی 125—از در ناسازی : از روی مخالفت.- اتاق از جا کنده شد: همه ی دانش آموزان یک صدا فریاد زدند.  – با هم دم گرفتیم: یک صدا فریاد زدیم.--- صفحه ی 126—از سر نیازی بود ک لازم بود و دلیلی داشت.- لب را به اشاره .  .  .  لب را با یک اشاره (سریع)کشید و فک پایین را ادامه داد و در خمیدگی گردن متوقّف(ذستش را از حرکت باز داشت) شد.سپس بالا رفت و چشم را کشید و دو گوش را رو به بالا رسم کرد و از گردن بین دو کتف به طرف پایین رفت و پشت (بالای کمر) را به صورت بر آمده و دم را به صورت آویزان رسم کرد،پس به جای گردن برگشت و از آن جا به طرف پایین ادامه داد و از پیچیدگی کتف و سینه با لا رفت و دو دست را تا بر آمدگی پشت پا آشکار کشید، سپس شکم را کشید وطرح پا ها را تا زیر زانو ریخت،صاد درماند و نتوانست ادامه دهد ،در شک مانده بود------ صورت از او : . . . تصویر اسب از او چیزی می خواست کامل شدن خود را طلب می کرد( می خواست که تکمیل شود.)سراپاش از  .  .  .  تمام وجودش نشان می داد که ناتوان است امّا معلّم در نماند و زیرکانه تصمیمش را عوض کرد(نقشه اش را تغییر داد) که برای اسب مفید بود.

درس هجدهم صفحه ی 131

 

 

آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک

برای تبادل لینک شما ما را با نام سایت سیحون و آدرس  http://www.seyhoon.ir لینک کنید و سپس فرم زیر را پر کنید.





نويسندگان